جدول جو
جدول جو

معنی چپی بز - جستجوی لغت در جدول جو

چپی بز
سرمازده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چای سبز
تصویر چای سبز
نوعی چای محرک با طعم تند که برگ های آن را پس از چیدن فوراً در هوای آزاد خشک می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
چای پزنده. پزندۀ چای. چایچی. قهوه چی. چای فروش
لغت نامه دهخدا
(بِ)
کنت نشین اسکاتلند جنوبی، دارای 15000 تن سکنه. کرسی آن نیز بهمین نام و دارای ششهزار تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(هَِ بُ)
پیه که از امعاء بز گیرند و بهترین آن پیه گردۀ او باشد
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ)
ارۀ دستی که بقبضه ای متصل است و در همه کارهایی که اره های دستی از عهدۀ انجام دادن آن برنمیایند، مورد استفاده است. اره های چپ بر که با یک دست کار میکنند و بسیار ضخیم تر از اره های معمولی میباشند. رجوع به اره شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
پی شناس. آنکه پی برد. آنکه دریابد. قائف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان مانۀ بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع در 30هزارگزی شمال خاوری مانه و 11هزارگزی باختر شوسۀ عمومی بجنورد به حصارچه. دامنه، معتدل. دارای 335 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و تریاک و بنشن. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
آنکه پی برد آنکه در یابد، پی شناسقائف، اسبهایی که جایزه دوم و سوم و چهارم را میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که کمتر از آن رفت و آمد شود بیراهه
فرهنگ گویش مازندرانی
بزی با صورت سفید و یا رنگهای دیگر و رنگ بدن متفاوت
فرهنگ گویش مازندرانی
بز بی شاخ یا شاخ شکسته
فرهنگ گویش مازندرانی